جدول جو
جدول جو

معنی چیزخور کردن - جستجوی لغت در جدول جو

چیزخور کردن
(پُ کَ دَ)
مسموم کردن. زهر دادن. زهر به خورد کسی دادن. زهر دادن برای کشتن یا ایجاد عیب و نقصی. سم خورانیدن کسی را بی آگاهی او. او را برای دیوانگی یا عاشق شدن یا کشتن بی علم او زهر خورانیدن: فلان وزیر را چیزخور کردند، زهر دادند و کشتند. سگها را دزدها چیزخور کردند، زهر دادند و کشتند. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ دَنِ تَ)
چراگاه قرار دادن. مرتع ساختن. جائی را برای چریدن اختیار کردن:
در پناه دولت تو در ضمان عدل تو
آهوان در بیشه با شیران چراخور کرده اند.
ادیب صابر
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
پیش خوردن. پیشخورد کردن. رجوع به پیشخورد شود
لغت نامه دهخدا
(پَ تَ)
زهر خورانیده شدن. مسموم شدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از چیز خور کردن
تصویر چیز خور کردن
مخفیانه دارو یا خوارکی راکه خاصیت جادویی داشته باشد به کسی خوراندن
فرهنگ فارسی معین